سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوان شیعه

منشأ گرایش به دین(مقدمه- نظر راسل)

منشأ اعتقاد به مقدمه:
تقسیم فطرت درباره منشأ دین: ( قائمی نیا ـ علیرضاـ درآمدی برمنشأ دین، معارف، 1379ـ ص20)
نظریاتی که درباره منشأدین ارائه شده است به دو دسته کلی تقسیم می شود: نظریات الحادی ونظریات خداگرایانه. ویژگی اصلی نظریات الحادی این است که برای دین منشأفوق طبیعی قائل نیست؛بلکه دین راصرفاًبراساس امور روان شناختی ویاجامعه شناختی تبیین می کند ازاین جهت نظریات الحادی دو دسته اند:
1- نظریات جامعه شناختی: طبق این نظریات،دین به دوگروه وجامعه تعلق دارد ودینداری فردی از سرچشمه های اجتماعی مایه می گیرد. به دیگر سخن،نفس جامعه به دلایلی موجب دینداری افراد می شود وادیان محصول همین دینداری است. جامعه نیازهایی را درافراد به صورت مفاهیم دینی اعمال می کند وهمین منشأ ادیان است.
2- نظریات روان شناختی:دین بنابرنظریات روان شناختی امری فردی است که منشأ آن را در درون افراد بایدجست.مانند سرکوب شدن غرایز ویاترس از طبیعت. البته سرکوب غرایز گرچه به دست جامعه صورت گیرد،ولی اثرات روانی سرکوب شدن غرایز،بنابرنظریات روان شناختی موجب پدید آمدن باورهای دینی درانسانها میشود. لذا گرچه جامعه عامل بعید درپیدایش این باورهاست ولی جامعه به واسطه سرکوب کردن غرائز،عوامل روانی برای باورها پدید می آورد. ازاین رو از نظر عامل قریب، اثر روانی سرکوب شدن غرایز،پیدایش این باورها محسوب می شوند. نظریات روان شناختی هم دو دسته اند: نظریات عاطفه گرایانه ونظریات عقل گرایانه.
نظریات عاطفه گرایانه، ریشه های دین را درجنبه عاطفی ماهیت بشری دنبال می کنندمانند نظریه فروید، که بنابرآن منشأ دین،غرائز سرکوب شده ویاترس از طبیعت است.
نظریات عقل گرایانه، دین را محصول گرایش بیشتر به شناخت جهان وتأملات عقلانی اش ومیل اوبه نتیجه گیری از این تأملات می دانند. به عبارت دیگر،این نظریات دین را محصول محاسبات عقلانی بشرمی دانند.
ملکم همیلتون دراین باره می گوید:
«رهیافت عقل گرایانه، زودترازرهیافت عاطفه گرایانه صورت بندی شد ودرتطابق باروندهای فکری سده هجدهم جستجو کرد. مهم ترین اندیشمندان عقلگرا، آگوست کنت هربرت اسپنسر،ادوارد تایلر وجیمز فریزر بودند.» (همیلتون ،ملکم، جامعه شناسی دین، ترجمه محمد ثلاثی، تبیان ـ 1377ـ ص38)
نظریات الحادی درباره منشأ دین دو ویژگی مهم دارند:
1- تکامل گرا هستند.
2- این نظریات، عدم وجود خدارابعنوان پیش فرض دارند، هیچ یک از این نظریات دلیلی برعدم وجود خداندارند. ولی سعی می کنند با تبیین روان شناختی ویا جامعه شناختی، دین را رد کنند، ولی درحقیقت براین پیش فرض نادرست مبتنی هستند که برای دین منشأیی باطل بتراشند.
نظریات خداگرایانه، نظریاتی هستند که براین پیش فرض استوارند که منشأ دین خداست. البته مراد از پیش فرض این نیست که بدون دلیل، این امر را پذیرفته اند، ولی دربیان منشأ دین به آن دلایل معمولاً پرداخته نمی شود.
معنای منشأ دین: ( درآمدی برمنشأ دین ـ ص13)
منشأدین، دومعنای عمده داردکه بهتر است پیش ازپرداختن به نظریات مختلف، ارتباط این معانی رابایکدیگر روشن سازیم:
1- منشأپیدایش دین: هردینی مجموعه ای ازباورها،اعمال،نمادها،اساطیرو. . . را شامل می شود. گاهی مراد از بحث منشأدین،این است که این مجموعه های گوناگون،یعنی ادیان مختلف،چگونه بوجود آمده اند. این مجموعه ها گرچه دربرخی عناصر تشابه دارند، ولی میان آنها تفاوت اساسی وجود ندارد. نظریات گوناگون درمنشأ دین باید به این تفاوت ها ونیز تشابه ها بپردازد؛یعنی روشن سازد که چرا برخی ازاین عناصر تفاوت ویا تشابه دارند،دسته ای از نظریات الحادی تکامل گرا هستند؛یعنی میان همه این مجموعه ها یکی را مانند توتمیسم بعنوان دین اسلامی انتخاب کرده بقیه ادیان راحالت پیچیده وتکامل یافته ای ازآن دین ساده اساسی می دانند.
نظریات خداگرا دو دسته اند: برخی مانند نظریه یونگ تبیینی پلورالیستی از ادیان ارائه می دهند یعنی میان این مجموعه ها به ترجیح قائل نیستند وهمه آنهارا در دستیابی به هدف نهایی برابر می دانند دسته دیگر، از میان این مجموعه ها یکی را برتر از دیگری می نشاند؛ یعنی یکی را دین اصیل وبقیه را حالتی انحراف یافته میداند.
2- منشأ دینداری: مراد از منشأ دینداری این است که چه امری باعث شده است که مردم به دین باور داشته باشند. بعبارت دیگر، چرامردم دیندار شده اند. درپاسخ این مسئله می توان پاره ای از علل وعوامل درونی ویااجتماعی را برشمرد که موجب دینداری شخص شده اند.
اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا منشأ پیدایش دین غیر از منشأدینداری است. یا اینکه باهم دیگر ارتباطی دارند؟ درنظر ابتدایی این دومسئله کاملاًمتفاوت می نمایندولی پاسخ دقیق این سؤال درگروپیش فرضی است که شخص،راجع به وجود خدا ودخیل بودن این وجود درپیدایش ادیان دارد. اگر نظریه پردازی، وجود خدا را نپذیرد، دراین صورت نخست تبیینی برای دینداری ارائه می دهد؛ یعنی عاملی روانی ویااجتماعی را برمی شمرد که موجب شده است انسانها به وجود خدا باور داشته باشند. سپس از طریق این باور،پیدایش ادیان را نیز تبیین می کند. بعبارت دیگر، روشن می سازدکه چه عاملی باعث شد این باور شکل دینی را درحیات بشربه خود بگیرد. بنابراین دراین گونه نظریات،منشأدینداری همان منشأ پیدایش دین است؛ با این تفاوت که امر روانی ویا اجتماعی ابتدا منشأ دینداری می شود وسپس توسط آن، منشأپیدایش دین نیز می شود.
اما اگر پیش فرض نظریه پرداز،وجود خدا بود وخدارامنشأپیدایش دین دانست، دراین صورت منشأ پیدایش دین،غیر از منشأ دینداری است. دراین حالت منشأ پیدایش دین خداست ولی مثلاً امر روانی موجب شده است که انسانها دین را بپذیرند. البته ممکن است گفته شود منشأهرچیزی خداست. پس چه تفاوتی دراین امر میان دین وسایر امور وجود دارد؟ پاسخ این سؤال به دو کاربرد مختلف واژه منشأ مربوط می شود. خدابعنوان مثال،منشأجهان است به این معنا که علت فاعلی آفرینش جهان است. مراد از منشأ دراین مورد، منشأ درتکوین است،ولی وقتی گفته می شود منشأ دین خداست. به این معنانیست که خداوند همچنانکه پیدایش جهان را اراده کرده وجهان هم محقق شد دین را اراده کردودین هم تحقق یافت وبه بقای خود ادامه داد؛ بلکه مراد این است که خداوند برای هدایت بشر،ادیان را طرح کرد وامور دیگری ازقبیل امور روانی وجامعه شناختی وتاریخی هم منشأدینداری بوده است. خلاصه اینکه اگر پیش فرض نظریه پرداز، الحادی باشد، منشأپیدایش دین همان منشأ دینداری می شود، ولی اگر پیش فرض خداگرایانه باشد منشأ پیدایش دین،غیر از منشأ دینداری خواهدبود گاهی گفته می شود که این دوبحث ارتباطی به همدیگر ندارند. زیرا درمنشأ پیدایش دین، سخن ازوجود خارجی دین است ودرمنشأ دینداری سخن برسرعلت دینداری است واینکه چرا مؤمنان دیندار هستند. به جای اینکه دیندار نباشند؟
پاسخ این نظریه روشن است؛ زیرا چنانکه گفتیم اگر پیش فرض نظریه پرداز الحادی باشد،منشأ پیدایش دینداری همان منشأ دین می شود. از این رو اگرچه درمسئله دوم سؤال از علت دین به عنوان پدیده ای روانی واجتماعی است ودرمسئله اول سؤال از علت دین به عنوان پدیده ای خارجی است، ولی بنابرپیش فرض نظریه پرداز، ممکن است همین امر روانی ویا اجتماعی منشأ پیدایش این امر خارجی نیز باشد.

علل گرایش به دین:
درمورد عوامل گرایش انسان به دین نظریات مختلفی ازطرف جامعه شناسان، روانشناسان وفلاسفه غربی ومسلمان مطرح شده است که به5نظریه مهم آن خواهیم پرداخت.
1-دیدگاه راسل: برتراند راسل فیلسوف انگلسی که مادی الحادی است، چنین ادعا کرده که علت دینداری درانسانها دوعامل ترس وجهالت است،اودرتوضیح نظریه خود می گوید:انسانهای ابتدایی درزمانی که هنوز علم وتکنولوژی پیشرفت نکرده بود، عوامل طبیعی حوادث وپدیده ها رانمی دانستند مثلاً هنگامی که باران می بارید، یاطوفان وسیل وزلزله ای بوقوع می پیوست، چون انسانها علت آن را نمی دانستند معتقد می شدند که این حوادث نتیجه خشم نیروی ما فوق طبیعی است ونام اوراخدا می گذارند وکم کم مقررات رابرای رضایت او از خود وضع می نمودند. نام دین به خود گرفت، همچنین ترس دروجود انسان از حوادث وحشتناکی خود را نیازمند به یک پشتوانه معنوی بداند که به او دربرابر این احساس، احساس آرامش دهد از آن روی به موجودی آرامش دهنده بنام خدا معتقد گردید وچون به خود او دسترسی نداشت نماد وسنبلی ازاو بصورت بتهای سنگی ویاچوب ساخته وآنها را پرستش نمود، از این جاکم کم، دین سرچشمه گرفت،نتیجه آنکه دین معلول دوعامل ترس وجهل میباشد.

نقد دیدگاه راسل:
اولاً: اگرعلت دینداری، ترس وجهالت باشد باید هرکجا ترس وجهالت است، دین هم باشد، زیرا همیشه بدنبال علت، معلول هم خواهد آمد یا بعبارتی هرکجا معلول باشد، حتماً علت آن محقق شده است، درصورتی که هرگز چنین نیست، زیرادربسیاری از ملل باوجودترس وجهالت اثری از خداپرستی نیست مانیز نمونه هایی ازسکونتهای موجود کشورهای لائیک،یاپیامبران ومصلحانی را می بینیم که از هیچ قدرتی ترس نداشتند، اما خداپرست بودند، همچنین دانشمندان بزرگی درعلوم طبیعی منزلتی بلند داشتند که خداپرست نیز بوده اند، یعنی نسبت به عوامل باران وزلزله، جاهل نبوده اند،ثانیاً:اگر این دیدگاه صحیح باشد باید تمام ادیان برای بقاءخود وعامل ترس وجهالت را ترویج نمایند زیرا این دوعامل همانگونه که علت محدثه اند، علت مبقیه نیز هستند، لذا باید همیشه ادیان با شعار ترس وجهالت پیروان خود را حفظ نمایند این درحالی است که ادیان ابراهیمی پیوسته با این دوعامل مبارزه می نمودند وبه نترسیدن از غیرخدا ورشدوشکوفایی علمی توصیه می نمودند. قرآن که سند زنده دین اسلام است با آیات متعددی با این دوعامل به مبارزه برخاسته وپیروان خود را ازآن برحذر می دارد.

خدا