سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوان شیعه

جرم نسایی؛ بیان حقیقت(2)

    نظر

ادامه داستان نسایی

میخواهی باز هم بشنوی؟ میدانی که پیامبر نسبت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)  را با خود چگونه میدانست؟»

گفتم: «مگر علی، پسرعموی ایشان نبود؟»

گفت: «برادر! علی برادر پیامبر خدا بود. بارها او را به عنوان برادر نام میبرد و همواره میگفت علی از من است و من از علیم و او ولی و پیشوای هر مؤمنی بعد از من است. (7) خود امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هم این موضوع را گفته است؛ گوش کن: ابو سلیمان جُهَنی میگوید: شنیدم علی بر فراز منبر فرمود: من بنده خدا، برادر رسول خدا صلی الله علیه (و آله) و سلم هستم هیچ کس غیر از من این ادعا را نمیکند جز آن که دروغگوی افترا زننده است. مردی با ریشخند گفت: من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم! در این هنگام گلویش گرفت و خفه شد، پس برگرفته (و از مجلس بیرونش بردند. )»(8)

خندید... و من هم همراه او خندیدم. ادامه داد: «رابطه برادری علی با رسول الله یک رابطه خاص بود. چنانکه پیامبر بارها به او میفرماید: ای علی، تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی، جز آن که پیغمبری پس از من نخواهد بود.  این سخن  از طرق مختلف از پیامبر نقل شده است، که من 20 طریق را در کتابم آوردهام.»(9)

گفتم: «اگر منزلت علی(علیه السلام) نسبت به پیامبر مثل هارون به موسی باشد، پس همانطور که هارون جانشین موسی بود، علی نیز بهترین جانشین برای پیامبر به حساب میآید. آیا پیامبر هیچگاه به این موضوع اشاره فرموده است؟» چشمانش درخشید و با خوشحالی گفت: «بله، بله، بارها او را مولا و ولی مؤمنان پس از خود معرفی کرده بود... .» با هیجان پرسیدم: «واقعاً؟! مرا از شنیدن آن احادیث محروم نکنید.»

گفت: «پیامبر پیش از آن که علی را به عنوان مولای پس از خود معرفی کند، خانواده خود را همسنگ و همتراز کتاب خدا قرار میدهد. زید بن ارقم میگوید: چون رسول خدا صلی الله علیه (و آله) از حجة الوداع بازگشت در غدیر خم فرود آمد و دستور داد در آن مکان که درختانی بزرگ و پر شاخه بود، جاروب زنند سپس فرمود: گویی فرا خوانده شدم، پس اجابت کردم (کنایه از این که وفات من نزدیک است) من در میان شما دو چیز گرانبها(سنگین) میگذارم: یکی از دیگری بزرگتر است. کتاب خدا و عترت و اهلبیتم، پس بنگرید پس از من درباره آن دو چگونه رفتار میکنید. سپس فرمود: هر کس من ولی اویم پس علی ولی اوست. خداوندا، هر کس او را دوست دارد دوست بدار، و هر کس او را دشمن دارد دشمن دار. (10)  ... از طرق دیگری هم همین جمله من کنت مولاه فهذا علی مولاه نقل شده است.» پیرمرد نفسی تازه کرد و ادامه داد: «بنابراین علی هم پس از پیامبر مولای ماست... .»

در چشمانش درخشش خاصی دیده میشد. چهرهاش سرخ شده و به هیجان آمده بود. بعد به حالتی که گویا ناگهان خشم و حزن بر او هجوم آورده باشد، گفت: «تو میدانی که با این وجود این امت پس از پیامبرشان با خانواده و چه کردند؛ و عزیزترین اعضای خانوادهاش را  ... » سرفه امانش را برید.

من با چشمان متعجب به او خیره شده بودم. هیچ چیز نمیتوانستم بگویم. جز این که به سرعت به طرفش رفتم و کمی آب در کاسه ریختم و به دستش دادم. با چشمان سرخش نگاهی به من انداخت و گفت: «این قوم نه تنها با برادرش علی بارها جنگیدند بلکه در نهایت او را کشتند، به نوههایش نیز رحم نکردند: همین شامیان بودند که دو سید جوانان اهل بهشت(11)  را که رسول روی دو پای خود قرار میداد و میگفت: خدایا، تو میدانی که من این دو را دوست دارم پس دوستشان بدار ... (12)؛ یکی پس از دیگری ...» باز نتوانست حرفش را تمام کند.

مدتی طول کشید تا تعادل خود را باز یافت. کتابش را گشود و گفت: «فرزندان علی(علیه السلام)، فرزندان فاطمه هم هستند. فاطمهای که پیامبر دربارهاش فرمود: فاطمه پارهای از وجود من است. هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است. »(13)

پیرمرد با صدای گرفته ادامه داد: «پیش از آن که بر علی برادر پیامبر ستمها روا دارند، نیز با پیامبر رفتار خوبی نداشتند: ابوبکر از پیامبر خدا اجازه حضور خواست. در این هنگام صدای دخترش عایشه را شنید که با صدای بلند به پیامبر میگفت: به خدا سوگند، میدانم علی نزد تو از پدرم محبوبتر است...  . »(14)

مدتی به سکوت گذشت. نمیدانستم چه بگویم. در دلم اندیشههای تازهای شکل گرفته بود. پیرمرد کتابش را در کنار بستر گذاشت و چشمانش را بست. دست دراز کردم و کتاب را برداشتم . اولین حدیثی که به چشمم خورد آخرین شک را در دلم از بین برد: « انس بن مالک میگوید: نزد پیغمبر صلی الله علیه (و آله) پرندهای(بریان شده) بود. حضرت دعا کرد و فرمود: خداوندا، محبوبترین آفریدهات را نزد من فرست تا با من این پرنده را تناول کند. ابوبکر آمد، پیامبر وی را نپذیرفت، عمر آمد حضرت وی را نیز پذیرفت. و علی آمد و به او اجازه ورود داد.» دیگر مطمئن شده بودم. علی محبوبترین آفریده نزد خدا بود. و این حدیث نشان میداد که او از دیگران محبوبتر بود. پس چرا مردم او را با این همه برتری و فضیلت بر دیگران، مولای خود پس از پیامبر قرار ندادند؟! چرا من کنت مولاه فهذا علی مولاه را فراموش کردند؟ چگونه میشود که امت یک پیامبر بر خانواده او چنین ظلمهایی روا دارند؟!! پیامبری که گفته بود ای مردم  برای رسالتم اجری نمیخواهم جز آن که به محبت و مودت با خانوادهام رفتار کنید.

«علی میفرماید: رسول صلی الله علیه (و آله) من را به یمن فرستاد، به ایشان گفتم: شما مرا به سوی قومی میفرستید که در میانشان قضاوت کنم، آنان سنشان از من بیشتر است. فرمود: به راستی که خداوند قلبت را هدایت میکند و زبانت را(بر حق) استوار میسازد. »(15)

آیا کسی که قلبش هدایت شده است، بیشتر سزاوار پیشوایی است یا دیگران؟! آیا فقط به این دلیل که سنش از بقیه قوم کمتر بوده باید او را از این مقام کنار گذاشت؟! اگر این دلیل کافی بود، پیامبر علی را به سوی قومی که مسنتر از او بودند، نمیفرستاد.

پیرمرد چشمانش را گشود و نگاهی به من کرد. احساس کردم دارد فکرم را میخواند و میدانم به چه میاندیشم. کتاب را خواست.

- «میدانی خداوند در کتابش درباره علی و خانوادهاش چه نازل فرموده؟ ... پس بشنو: بنا به روایت هشام هنگامی که آیه « إنما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا»؛ (همانا خداوند میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهلبیت ببرد و کاملا شما را پاک و منزه نماید) نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه (و آله) ، علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود: خدایا، اینان اهلبیت من هستند. »(16)

چندی بعد از آن روز، پیرمرد فرزانه پس از سالها تحقیق و فعالیت در جهت نشر احادیث نبوی به رحمت خدا رفت.

از آن زمان سالها میگذرد و من هنوز در این اندیشهام که اگر این امت درباره امیرالمؤمنین علی]علیه السلام[ آنطور که خدا و رسولش خواسته بودند، رفتار میکردند، چه خونها که ریخته نمیشد و چه حقایق که پایمال نمیگشت.

بعدها فهمیدم که برای حفظ آبروی اُمویان، ضرب و شتم نسایی را به خوارج نسبت دادهاند. ولی واقعیت آن است که در آن عصر خوارج نهروان اقتدار و سلطهای در دمشق نداشتند.

پینوشتها:

1- فتح الله نجارزادگان، مقدمه کتاب خصائص امیرالمؤمنین

2- نقل به عینه، تهذیب الکمال: ج 1، ص 338

3- خصائص- ح 164

4- نقل به عینه، تهذیب الکمال ج1 ص338

5- سوره فرقان، آیه 44

6- خصائص ح15* 7- خصائص ح 87* 8- همان، ح 66

9- همان، ح63/ 44* 10 همان، ح78*11- همان، ح143- 140

12- همان، ح 139*13- همان، ح137- 133*14- همان، ح 110

                                    15 همان، ح 37 32 *   16 همان، ح 11 و 54