سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوان شیعه

تصوف در بوته نقد

عرفان و تصوف

بسم الله الرحمن الرحیم

‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‌‌‌عرفان از علومی است که ریشه در فرهنگ اسلامی دارد ، نه تنها یک طبقه فرهنگی  بلکه یک فرقه اجتماعی نیز محسوب می شود . اهل عرفان ، از آن جهت که یک طبقه فرهنگی هستند "عرفا " و از آن

جهت که یک فرقه اجتماعی هستند "متصوفه "نامیده می شوند. عرفان اسلامی هیچ گونه تعارضی با مبانی اسلامی‌ در اصول یا فروع ندارد و در واقع عرفا مانند سایر طبقات فرهنگی مثل، فلاسفه،فقها، متکلمین و ... سوء نیت نداشتند هر چند ممکن است  اشتباهاتی داشته باشند.

صوفیه به خاطر اعراض از دنیا از پوشیدن لباسهای نرم اجتناب کرده و لباسهای درشت و پشمین می پوشیدندو به خاطر همین پشمینه پوشی به صوفیه شهرت یافتند.

عرفان و تصوف در قرن دوم هجری در اسلام ظهور نمود و اولین صوفی ابو هاشم کوفی (صوفی) استاد سفیان ثوری است.

ازعرفای نامی قرن دوم تا نهم هجری میتوان از؛حسن بصری، ابراهیم ادهم،بایزید بسطامی،جنید بغدادی،ابوسعید ابوالخیر،خواجه عبدالله انصاری ،عطار،مولوی،حافظ وعبد الرحمن جامی نام برد.

امامتاسفانه ازقرن دهم به بعد،اقطاب متصوفه همه یا غالبا آن بر جستگی علمی و فرهنگی که پیشینیان داشته اند را از دست داده و بیشتر غرق در آداب و ظواهر شده و بدعتهایی را ایجاد نمودند.

از این قرن به بعد اهل عرفان و تصوف از یکدیگر جدا شده و هر یک راه خویش را در پیش گرفتند. عرفای بزرگ در این اعصار نه تنها اعتنایی به صوفیه نکرده،بلکه آنها را مذمت می نمودند چرا که ایشان را مغروق در آداب وظواهر دیده و بدعت گزار در دین می دانستند.

گروهی که گرفتار مغالطه ها و سفسطه ها صوفیه شده و راه را از چاه تشخیص ندادند، برخی طالبان حق و حقیقت هستند که مختصر معرفت و شناختی نسبت به دین اسلام نداردند و برخی برای پر کردن خلا های فرهنگی ، معنوی و اجتماعی خود دل را به خانقاه سپرده اند و عده ای هم با اغراض دنیوی گام در این راه نهاده اند. تصوف فعلی که در خانقاه حلقه زده و به ذکر مشغول می شوند از نظر اهل بیت (ع) نیز مورد نکوهش واقع شده اند . امام رضا (ع)فرمودند:"هر کس نزد اوازصوفیه ذکری بشود و بزبان و دل انکار ایشان ننماید از ما نیست . و هر کس صوفیه را انکار کند مانند کسی است که درراه خدا ودرحضور رسول خدا (ص) ،با کفار جهاد کرده باشد ."

پیامبر اکرم (ص) فرمودند :"روز قیامت بر پا نشود تا آنکه قومی از امت من بنام صوفیه بر خیزند .آنها بهره ای از دین من ندارند . آنها برای ذکر دور هم حلقه می زنند . و صداهای خود را بلند میکنند گمان می کنند بر طریقت و راه من هستند ،نه بلکه آنان از کافران نیز گمراه ترند و ... .

 

برای آگاهی طالبان حق و حقیقت و تمیز عرفان حقیقی از عرفان ساختگی بعضی از عقاید مهم صوفیه را که معارض با آیات و روایات اسلامی است مورد برسی قرار می دهیم.

 

الف) شریعت ،طریقت ،حقیقت:

‌‌

عرفا می گویند : شریعت همین احکام و مقررات الهی است که مکلف به انجام آنها هستیم . مثل ،نماز ،روزه ،حج و ... البته این شریعت پوسته ای است و باطنی دارد که عارف باید به آن باطن که پایان راه است دست یابد که آنرا حقیقت گویند . راه رسیدن به حقیقت را نیز طریقت می نامند. در واقع شریعت پوسته ای است که باطن آن طریقت و باطن ِ باطن آن ( که پایان راه است)حقیقت است.

از نظر عارف شریعت مثل آن است که شخص آتش را بشناسد . کنایه از اینکه احکام دین را انجام می دهد.طریقت مثل آن است که

آتش را می بیند . کنایه از اینکه حقیقت و باطن احکام و عقاید دینی را می بیند و حقیقت مثل آن است که شخص تبدیل به آتش شود که به اصطلاح عرفا فانی فی الله می شود و هیچ توجهی به خود ندارد .

متصوفه این اعتقاد را تحریف نموده و می گویند:در روایت آمده است : لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع ومرادشان آن است که اگر سالک به حقیقت رسید انجام تکالیف شریعت از او ساقط میشود آنها می پندارند شریعت مثل شمعی است که سالک را به حقیقت می رساندهر گاه به حقیقت رسید حاجتی به شمع نخواهد بود 

 در پاسخ ایشان باید گفت :اولا:روایتی که مستند خود قرار داده اید در هیچیک از کتب روایی معتبر موجود نیست وای کاش سند آنرا نیز ذکر می کردید .ثانیا:اگر ادعای شما صحیح است پس چراشریعت از انبیاء،مخصوصا پیامبر اسلام (ص)که اکمل انبیاست ساقط نشده است.چرا ایشان وائمه اطهار(ع)که به حقیقت رسیده اند تاآخر عمر خود را مکلف به تکالیف شرعی می دانستند. اگر مولا علی (ع) رابعنوان انسان کامل و به حقیقت رسیده ،مقتدای خود میدانید ،پس خوب است بدانید حضرت در حال نماز و در مسجد به شهادت رسیدند نه در خانقاه .                          ب) بیعت:

بزرگان اهل تصوف خودرانا ئب خاص امام زمان (عج)ومامور بیعت گرفتن برای آنحضرت می دانند .سید هبه الله جذبی (ثابت علی)در تحویل سال 1358 به این مطلب تصریح نموده است.صوفیه در این مساله آنقدر پیش رفته اند که اذن خود را اذن خدا میدانند .چنانکه ملا علی گنابادی در اجازه فرزندش مینویسد :"فقرایی که اذن این فقیر را اذن خدا میدانند،اقتدا به ایشان (یعنی فرزندش)را در نماز ،اقتدا به این فقیر شمارند. بطلان این ادعا واضح است ،زیرا اولا:امام در غیبت کبری نائب خاص ندارند ،چرا که ایشان به نائب چهارم خویش - علی ابن محمد سمری فرمودند:بدان هر کس پیش از خروج سفیانی وبر آمدن صیحه ای از آسمان ،ادعای دیدن من را نماید ،دروغگو است.(البته منظورحضرت ادعای نیابت است،نه صرف مشاهده). ثانیا:نمی توانید بگویید پس در عصر غیبت بلا تکلیف و سر گردان رها شده ایم ،زیرا حضرت تکلیف را معین کرده و فرمو ده اند :"در پیش آمد هایی که واقع میشود به راویان حدیث ما (فقها)رجوع کنید ،ایشان حجت من بر شما ومن حجت خدا بر شما هستم ."حال که تکلیف مراجعه به فقهاست،ازشما می پرسیم کدامیک از اقطاب وشیوخ شما فقیه یا مجتهد هستند که تقلید از ایشان  جایز باشد . حقیقت آنستکه شیوخ تصوف برای خود بیعت می گیرند،نه برای امام زمان (عج).                               

 ج)ولایت :

 ولایت به معنی سرپرستی و حق تصرف در امور دیگران است مثل ولی صغیر که سرپرست او بوده و میتواند در همه امور او تصرف نماید.قرآن کریم ولایت بر انسانها را حق انحصاری خداوندورسولش وائمه اطهار(ع) دانسته و میفرماید: "انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنو الذین یقیمون الصلوه ویوتون الزکاه وهم راکعون "،همانا تنها سرپرست شما،خداورسولش وکسانی هستند که ایمان آورده،نماز می خوانند ودر حال رکوع زکات میدهند.(این آیه در شان حضرت علی (ع)نازل شده است.) آنچه از گفته ها و نوشته های اهل تصوف به دست می آید،این است که ایشان برای اقطاب و رؤسای خود ،در عصر غیبت نوعی ولایت انتصابی قائل هستند،یعنی ولایت آنها با انتخاب مردم نبوده ،بلکه خداوند آنها را با واسطه پیامبر،به این مقام منصوب نموده است. بعقیده صوفیه اولیاءکسانی هستند که مقام قدسی داشته و به خدا نزدیکند ونشانه قدسی بودن این است که کارهای خارق العاده انجام داده و صاحب کرامت باشند .ایشان با نقل کراماتی از شیوخ خود ،مقام ولایت را برای ایشان اثبات می کنند .            در نقد این عقیده میگوییم :آیا اقطاب وشیوخ شما ولا یتشان عامه است یا خاصه ،اگر ولایتشان عامه است که این ولایت همگانی است و اختصاص به ایشان ندارد و اگربگویید ولایتشان خاصه است ،خطا گفته اید زیرا این ولایت به تصریح قرآن مخصوص پیامبر واهلبیت ایشان(ع) می باشد .علاوه بر این ،بر فرض هم که شیوخ شما صاحب کرامت باشند،صرف کا خارق العاده انجام دادن دلیل بر ولایت نمی شود،والا باید جوکیهای هند(مرتاضها)بر مسلمین ولایت داشته باشند .قرآن کریم هم ،هر کار خارق العاده ای را نشانه حق بودن ندانسته و میفرماید:"کسانی که طالب زندگانی مادی و زینت و شهوات دنیوی هستند ما مزد سعی آنها را در کار دنیا کاملا می دهیم و هیچ از اجر عملشان کم نخواهد شد ."                                                                       کلام آخر:

علاوه بر اینها اهل تصوف مدعی هستند که در تبعیت از پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) سر آمد بوده و فرمایشات ایشان را

توتیای چشم خود قرار می دهند .

باید به ایشان بگوییم : اگر چنین است چرا بر خلاف سنت پیامبر(ص) عمل می کنید ؟ مگر حضرت نفرمودند : دستور اسلام آن است که شارب (سبیل ) را بگیرید تا به پوست پشت لب برسد وحضرت در روایتی دیگر کسانی را که شارب را بلند گذاشته و ریش خود را می تراشند مجوس امت نامیدند.                          

پس چرا خلاف این روایت عمل می کنید و ... ؟ قصه اهل تصوف در اینجا به پایان نمی رسد واگر مجالی باشد مفصلا بیان خواهم نمود ،انشاءالله.                                                                                    والسلام علی من اتبع الهدی                                                                                                                                                                                                                                           

                                                                                                            محمد ساجدی نیا                                                   

 

پی نوشت:

-سفینه البحار،ج     ص

-همان،ص

-رساله جذبیه ،ص

-از کوی صوفیان تا حضور عارفان،ص

-الغیبه ،ص

-سوره مائده،آیه َ‌

- سوره هود ، آیه