سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوان شیعه

امام علی و حدیث ثقلین

    نظر

دلالت حدیث ثقلین بر ولایت امام علی(ع)

دلالت این حدیث را در ضمن سه نکته بیان می کنیم

الف)معرفى اجمالى حدیث

ایـن حـدیـث را پـیامبر اکرم (ص) در موارد و موقعیت هاى گوناگون و با الفاظ و عبارات متفاوت بـیـان فـرموده است ؛ از جمله : در روز عرفه ، در مسجد خیف ، در خطبه روز غدیر و در آخرین روزحـیـات شـریـفـش بـر مـنـبـر مـسجد مدینه .  این حدیث به عنوان حدیث متواتر، که صـدور آن از پـیـامبر(ص ) قطعى مى باشد، شناخته شده  و در بسیارى از کتب مـعـتـبـر شـیـعـه و سـنـّى ـ از جـمـله ، صـحـاح شـش گـانـه نقل گردیده است . 

راویان این حدیث جمع بسیارى از بزرگان صحابه و نزدیکان پیامبر(ص ) مى باشند؛ همانند:حـضـرت على (ع)، فاطمه زهرا(س)، ابو سعید خدرى ، زید بن ارقم ، حذیفة بن اسید، زید بنثابت ، جابر بن عبداللّه ، ابن عباس ، ابوذر، امّ سلمة و دیگران . 

رهبر کبیر انقلاب اسلامى ، حضرت امام خمینى (ره)، درباره حجّیت این حدیث شریف مى فرماید: «حـدیـث ثـقـلیـن مـتـواتـر بـیـن جـمـیـع مـسـلمـیـن اسـت و در کـتـب اهـل سنّت ، از صحاح شش گانه تا کتب دیگر آنان ، با الفاظ مختلفه و موارد مکرّره از پیغمبراکرم (ص ) به طور متواتر نقل شده است. و ایـن حـدیث شریف حجّت قاطع است بر جمیع بشر، به ویژه مسلمانان مذاهب مختلف ، و باید همه مسلمانان ـ که حجّت بر آنان تمام است ـ جوابگوى آن باشند و اگر عذرى براى جاهلان بى خبرباشد، براى علماى مذاهب نیست»

یک نمونه از نقل حدیث

حضرت على (ع) نقل نموده که رسول خدا(ص) فرمود:

«اَیُّهـَا النّاسُ اِنـّى تـَرَکـْتُ فـیکُمُ الثَّقَلَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا ما تَمَسَّکْتُمْ بِهِما: اَلاَْکْبَرُ مِنْهُم اکـِتابُ اللّهِ وَالاْصـغـَرُ عـِتـْرَتـی ؛ اَهـْلُ بـَیـْتـی . وَ اِنَّ اللَّطـیفَ الخـَبـیرَ عَهِدَ اِلَىَّ اَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِد ا عَلَىَّ الْحَوْضَ کَهاتَیْنِ ـ اَشارَ بِالسَّبّابَتَیْنِ ـ وَ لا اَنَّ اَحَدَهُما اَقْدَمُ مِنَالاَّْخـَرِ؛ فَتَمَسَّکُوا بِهِما لَنْ تَضِلُّوا وَ لا تُقَدِّمُوا مِنْهُمْ وَ لا تَخَلَّفُوا عَنْهُمْ وَ لا تُعَلِّمُوهُمْ فَاِنَّهُمْاَعْلَمُ مِنْکُمْ».

اى مـردم ، مـن در مـیـان شـمـا دو چـیـز گـرانبها به جاى گذاردم که تا وقتى به آن دو تمسک می جـویـیـد هـرگـز گـمـراه نـمـى شـویـد: بـزرگ تـرِ آنـهـا، کـتـاب خـدا و کـوچـک تـر، عـتـرت واهل بیتم است . و خداوند لطیف خبیر با من عهد کرده که آن دو از یکدیگر جدا نمى گردند تا وقتى کـه در حـوض کوثر بر من وارد شوند؛ مانند این دو ـ و به دو انگشت سبّابه اشاره نمود ـ و هیچیـک از آن دو بـر دیـگـرى پـیـشـى نـمـى گـیـرد. پس به آن دو چنگ زنید که هرگز گمراه نمى شـویـد. از آنـهـا پـیشى نگیرید، عقب هم نمانید و درصدد آموختن به آنها برنیایید، زیرا آنها ازشما داناترند.

ب)دلالت حدیث

در دیـدگـاه شـیـعـه ، حـدیث ثقلین بر امامت و ولایت اهل بیت (ع) تصریح دارد که طى چهار مرحله قابل اثبات است :

      1)حقیقت تمسّک به قرآن و عترت (ع)

تمسّک به قـرآن، بـا تـوجـه بـه مـعـناى لغوى آن ، به معناى چنگ زدن به آیات محکمش و اعتصام به این ریـسـمـان الهـى از طـریـق فـهـم صـحـیـح مـعـارف و حـقـایـق بـلنـد آن وعـمـل به دستورات حیاتبخش آن است . مقصود از تمسک به عترت نیز آن است که حقایق دین را از سرچشمه زلال علوم و معارف اهل بیت پیامبر(ع) بگیریم ، صراط مستقیم هدایت را از سیره حسنه آنـان بـیـامـوزیـم و بـه (ولایت و امامت) آنان گردن نهیم ، به گونه اى که در هر یک از امور عـبـادى ، سـیـاسـى ، اخـلاقى ، اقتصادى ، فردى و اجتماعى ، آنان را امام ، مقتدا و الگوى خویش قرار دهیم و دچار افراط و تفریط نگردیم ؛ نه یک گام از آنان جلو بیفتیم و نه عقب بمانیم .

      2)اثبات عصمتِ عترت (ع)

نـکـتـه دیـگرى که از این حدیث شریف استفاده مى شود اثبات عصمتِ عترت پیامبر(ص)است ؛ زیـرا رسـول خـدا(ص)، قـرآن وعـتـرت را به عنوان دو گوهر گرانبها همسان و همسنگ یـکـدیـگـر قـرار داده و همان گونه که قرآن از روز نخست تاکنون به دور از هر نوع تحریف وسـخـن بـاطـل و مـحـفـوظ از هرگونه دستبرد باقى مانده است ، عترت نیز باید از مقام (عصمت)بـرخوردار باشد، و گرنه ابتدا و انتهاى حدیث با هم تناقض دارد؛ زیرا بر فرض ، اگر درمـوردى ، حـکـم عـتـرت مـخـالف حـکـم قـرآن بـاشـد، عـمـل بـه هـر دو مـسـتـلزم تـنـاقض مى شود وعمل نمودن به یکى و ترک دیگرى با مفاد حدیث ثقلین مبنى بر لزوم پیروى بدون قید و شرط ازکـتـاب و عـترت، سازگار نیست . و چون پیامبر(ص) دستورى نمى دهد که مستلزم تناقض بـاشـد، پـس عـتـرت نـیـز هـمـانـنـد قـرآن از هـرگـونـه خـطـا وباطل منزّه است .

علاوه بر این که پیامبر(ص) در مقام بیان راه نجات بشریت از مفاسد و انحرافات در تمام زمانهاست و این اقتضا مى کند که بهترین ، جامع ترین و مطمئن ترین راه را در اختیار انسان ها قراردهـد. اگـر عـتـرت از مقام عصمت برخوردار نباشد، مستلزم نقض چنین غرض مهمى خواهد بود؛ زیراعـدم عـصـمـت ، مـوجـب سـلب اعـتـمـاد مـردم گـردیـده ، زمـیـنـه پـیـروى کامل از آنان را از بین خواهد برد.

      3)عترت چه کسانى اند؟

«عترت» به معناى فرزندان ، نوادگان و خاندان است  که به طور دقیق ، بااهـل بـیـت مـرادف اسـت ، هـمـان گـونـه کـه واژه «اهـل بـیـت» در حـدیـث، بـَدَل از عـتـرت آمـده و یـکـسـانـى آن دو را مـى رسـانـد. (مـنـظـور از«اهل بیت» پنج تن آل عبا هستند که توضیح آن در بیان آیه تطهیر آمده است.)

      4)تفکیک ناپذیرى قرآن و عترت (ع) از یکدیگر

آخرین نکته قابل توجه در حدیث شریف ، تفکیک ناپذیرى قرآن و عترت از یکدیگر است ؛ بدین معنا که آنچه راه نجات بشریت و شرط سعادت امّت مى باشد، تمسّک به قرآن و عترت ـ با هم ـ بـوده و ایـن دو تا قیامت از یکدیگر جداشدنى نیستند. از این رو تمسّک به قرآن ، به تنهایى بـدون عـتـرت ـ آنـگـونه که برخى پس از رحلت پیامبر(ص ) شعار غلط و انحرافى (کـتاب خدا ما را بس است ) را در میان امت اسلامى مطرح کردند، تخلّف از دستور نجاتبخش پیامبر(ص) است .

راز تـفـکـیـک نـاپذیرى قرآن و عترت از یکدیگر این است که همان گونه که حضور وجود مقدّس رسـول خـدا(ص) در کـنـار قـرآن ، بـه عـنـوان مـفـسّر و بیانگر احکام نورانى آن و مجرى قوانین سـعادت آفرینش ضرورى و حتمى است ، عترت پیامبر(ص)، که همان امامان معصوم (ع) و حاملان عـلوم و مـعارف قرآن مى باشند، نیز به عنوان کارشناسان دین ، مسؤولیت اجرا، تبیین و تفسیرحـقـایـق بـلنـد آن را بـرعهده دارند و باید پیوسته براى فهم صحیح دین ، در کنار قرآن موردتوجه قرار گیرند.

بـنـابـرایـن ، عـترت نقش پاسدارى از قرآن و جلوگیرى از راه یافتن هرگونه تحریف و بدعت بـه حـریـم مـقـدس آن را بـرعـهـده دارد و کـنـار گـذا شـتـن آنـان موجب پیدایش افکار انحرافى ،تـفـسـیـرهـاى غـلط و عـدم اجـراى صحیح احکام قرآن و در نتیجه ، مهجور ماندن آن مى گردد. و این نشانگر ضرورت وجود امام معصوم (ع) در هر زمان تا روز قیامت است .

نتیجه: بعد از پیامبر اسلام(ص)، در کنار قرآن، تمسک به اهل بیت(ع) که موجب هدایت می شود، ضروری است و تمسک به غیر ایشان موجب گمراهی از کتاب خدا خواهد شد.

تفتازانى بعد از نقل حدیث ثقلین مى گوید: «آیا نمى بینى که چگونه  پیامبر(صلى الله علیه وآله) اهل بیت خود را به کتاب خود مقرون ساخته است؟ این نیست مگر به جهت تمسک به کتاب و عترت که انسان را از ضلالت و گمراهى نجات خواهد داد. و معناى تمسک به کتاب و عترت آن است که به علم و هدایتى که نزد آن دو است اخذ کرده و عمل نماییم».( شرح مقاصد، ج 2، ص 222)

از سـوى دیـگـر، تـمـسـّک بـه اهـل بـیـت (ع ) نـیـز بـدون عـمـل بـه قـرآن مفهومى ندارد و صرف دوستى اهل بیت و مهجور گذاشتن قرآن ، سعادت را تأمین نخواهد کرد.

نـکـته ظریف تر این که قرآن و عترت از یکدیگر جدا نیستند و اگر کسى بواقع از قرآن تبعیت کـنـد، پـیـرو اهـل بیت هم خواهد بود؛ چنان که اگر کسى واقعاً از عترت پیروى کند، پیرو واقعى قـرآن خـواهـد شـد. همچنین اگر کسانى دم از قرآن بزنند و عترت را کنار بگذارند، در ادعایشان صـادق نـیـسـتـنـد؛ زیـرا یـکـى از دسـتـورات اسـاسـى قـرآن ، پـیـروى از عـترت است ؛ چنان که اهل بیت نیز پیروان خویش را به رعایت دقیق آیات قرآن سفارش ‍ مى کنند.

ج) احتجاج امام علی(ع) به حدیث ثقلین

حافظ حموینى در «فرائد السمطین» به سندش از سلیم بن قیس نقل کرده که گفت: على(علیه السلام) را در مسجد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در زمان خلافت عثمان مشاهده کردم، در حالى که جماعتى با هم سخن مى گفتند... آن گاه به مفاخره بین مهاجرین و انصار اشاره مى کنند، در حالى که حضرت على(علیه السلام) ساکت بود و او و اهل بیتش هیچ گونه حرفى نمى زدند. مردم رو به حضرت کرده و عرض کردند: اى ابوالحسن! چرا سخن نمى گویید؟ حضرت فرمود: هر کدام از این دو قبیله فضیلت خود را ذکر کرد و به حق هم گفت. آن گاه بعد از ذکر جمله اى از فضایل فراوان خود که همگى به آن ها اقرار مى کردند، فرمود: «شما را به خداوند سوگند  مى دهم آیا به یاد دارید که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ایستاده خطبه اى خواند که بعد از آن چنین خطبه اى نخواند، و فرمود: اى مردم! همانا من در میان شما دو چیز گرانبها قرار مى دهم: کتاب خدا و عترتم اهل بیتم، پس به آن دو تمسک کنید که هرگز گمراه نخواهید شد; زیرا ]خداوند[ لطیف خبیر مرا خبر داده و به من عهد کرده که هرگز این دو از یکدیگر جدا نمى شوند تا بر من در کنار حوض وارد شوند. عمر بن خطّاب در حالى که شبیه شخص غضبناک شده بود، گفت: اى رسول خدا! آیا تمام اهل بیت تو مراد است؟ حضرت فرمود: خیر، ولى اوصیایم، که اول آن ها برادرم و وزیرم و وارثم و خلیفه من در میان امتم و سرپرست هر مؤمنى بعد از من است. او اول آنان است. سپس فرزندم حسن سپس فرزندم حسین، سپس نه نفر از اولاد حسین، یکى پس از دیگرى تا بر من در کنار حوض وارد شوند. آنان گواهان خدا در روى زمین و حجت هاى خدا بر خلق و خزینه داران علم و معدن هاى حکمت خدایند. هر کس آنان را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هر کس آنان را نافرمانى کند خدا را نافرمانى کرده است.

                                                                               (فرائد السمطین، ج 1، ص 312)