سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوان شیعه

آشنایی با وهابیت

آشنایی با فرقه ضاله وهابیت

تاریخچه

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند «عبدالوهاب» نجدی در قرن دوازدهم است که این نسبت از نام پدر او «عبدالوهاب» گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده‌اند یعنی «محمدیه» نگفته‌اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند.البیه حقیقت آن است که او مبدع این مذهب نیست. بلکه احیاگر عقائد باطل ابن تیمیه به شمار می‌رود. ابن تیمیه در قرن هشتم می‌زیست و او نیز خود را پیرو احمد بن حنبل (قرن چهارم) می‌داند، هر چند مطالبی را به گفته‌های او افزود.

در همان زمان علمای اهل سنت با عقائد ابن تیمیه مخالفت کرده و او را کافر دانستند. مثلاّ «ذهبى» دانشمند بلند آوازه عصر «ابن تیمیّه» در نامه اى خطاب به وى مى نویسد

         « اى بى چاره، آنان که از تو متابعت مى کنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودى قرار دارند، نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغگو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکّار، خشک، ظاهر الصلاح، و فاقد فهم هستند. اگر چنانچه سخن مرا قبول ندارى آنان را امتحان کن، و با مقیاس عدالت بسنج.تا کى سخنان نا شایست خود را بالاتر از احادیث صحیح بخارى، و صحیح مسلم مى شمارى؟ اى کاش احادیث آن دو کتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضى اوقات آنها را تضعیف کرده و بى ارزش مى کنى و یا توجیه نموده و انکار مى کنى!!

آیا وقت آن نرسیده است که از جهل و نادانى دست بردارى و توبه کنى؟ بدان که مرگت نزدیک شده است، بخدا قسم گمان نمى کنم تو به یاد مرگ باشى، بلکه کسانى را که به یاد مرگ هستند تحقیر مى کنى! ... تو با من که دوستت هستم این چنین برخورد مى کنى پس با دشمنانت چه خواهى کرد. به خدا سوگند درمیان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوان هستند، چنان که در بین دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بى عار زیاد به چشم مى خورند.»

البته با توجه به شواهد تاریخی می‌توان گفت سخنان احمد بن حنبل نیز ریشه در عقائد خوارج دارد و از آنجا که فرقه وهابیت ‏شباهت زیادى با خوارج دارد،  به نظر می‌رسد که کیش وهابى ادامه تاریخى فکر و اندیشه خوارج است. فرقه خوارج که در جنگ صفین از جریان حکمیت در اواخر دهه چهارم قرن اول هجرى به وجود آمده بودند، بیش از یک قرن و نیم دوام نیاوردند و در اثر تهورها و بى‏باکیهاى جنون‏آمیز مورد تعقیب خلفا قرار گرفته و در اوائل دولت عباسى یکسره منقرض گشتند ولى این مسلک خطرناک اثر خود را باقى گذاشت.

شباهت‌های خوارج با وهابیت

1- شعار خوارج این بود که: «لا حکم الا لله‏» (حکومتى جز حکومت‏خدا نیست) و امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «کلمه حق ارید بها باطل» این کلمه حقى است که از آن باطل اراده شده است. (همان) مقصود خوارج از این کلمه این است که کسى نمى‏تواند امیر و حاکم باشد و در مسائل دینى نمى‏توان به «حکمیت‏» پرداخت‏بدین‏جهت‏حکمیت صفین را کفر و گناه مى‏پنداشتند در صورتى که در خود قرآن مردم در موارد اختلاف به حکمیت و داورى فرا خوانده شده‏اند آنجا که مى‏فرماید:

«و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها..» . (نساء، آیه 35)

«هرگاه ترسیدید که میان زن و شوهر اختلاف پدید آید، داورى از خانواده مرد و داورى از خانواده زن برگمارید» .

و در آیه دیگر مى‏فرماید: «...یحکم به ذوا عدل منکم..» . (مائده: آیه 95)

«دو نفر عادل از شما داورى کند و حکم نماید» .

همچنین شعار وهابیها این است که : «لا دعاء الا لله، لا شفاعة الا لله، لا توسل الا بالله، لا استغاثة الا بالله و...» دعا، شفاعت، توسل و مددخواهى جز از خدا و براى خدا نیست و این سخن، درست است ولى وهابیها منظور نادرستى از آن اراده کرده‏اند.  

2- شباهت دیگر وهابیان با خوارج آن است که خوارج خیلى به ظاهر مقدس بودند و نسبت‏به نماز و تلاوت قرآن اهتمام زیاد مى‏ورزیدند، حتى از کثرت سجده، پیشانى آنها پینه بسته بود. پیامبر اسلام(ص) در باره آنها فرمود:« یَحْقِرُ أَحَدُکُمْ صَلَاتَهُ مَعَ صَلَاتِهِمْ وَصِیَامَهُ مَعَ صِیَامِهِمْ یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا یُجَاوِزُتراقیهم » یعنی نماز و روزه شما در برابر نماز و روزه آنها ناچیز است،‌اما ایمان آنها ظاهری است و ازحلقومشان تجاوز نمی‌کند.(صحیح مسلم، ج5، ص299) آری آنها خوردن خرمای بر خاک افتاده را حرام می‌دانستند،‌اما خون مسلمین را مباح می‌شمردند. تاریخ گواه  این ادعا است. ابن اثیر می‌نویسد:

خوارج از عبد الله بن خباب پرسیدند درباره على و مسئله حکمیت چه عقیده دارى و بعد از صدور حکم چه مى‏گوئى؟

گفت: او از شما داناتر و دیندارتر است او بیشتر از شما دین خود را حفظ میکند و راى او صواب و نظر او نافذ و مصیب است گفتند: تو هواى نفس را متابعت مى‏کنى. تو مردان را با نام و نشان ستایش مى‏کنى نه با افعال و اعمال آنها (مقصود على و شهرت نیک او نه فعل او) بخدا ترا مى‏کشیم. بنحوى خواهیم کشت که تا کنون کسى بمانند آن کشته نشده. آنگاه او را گرفتند و کتف بستند و بردند زن او که حامله و وضع حمل او نزدیک بود همراه کشیدند تا زیر سایه نخلستان که خرماى آن رسیده بود رحل افکندند ناگاه یک دانه رطب افتاد یکى از آنها آن دانه را برداشت و در دهان خود گذاشت. دیگرى (از خوارج که یاران او بودند) گفت: تو این یک دانه خرما را بدون اجازه مالک و بدون پرداخت بها برداشتى؟ او ناگزیر آن دانه رطب را از دهان بیرون انداخت. ناگاه خوکى متعلق باهل ذمه (تحت حمایت اسلام) از آنجا گذشت. یکى از آنها خوک را با شمشیر زد گفتند: این فساد در ارض است. او ناگزیر مالک خوک را از خطاى خویش راضى کرد (قیمت را پرداخت).

چون ابن خباب آن وضع و حال را دید گفت: در کار خود صادق باشید من از شما بیمى ندارم زیرا من مسلمان هستم و کار زشت و خلافى نکرده‏ام و شما هم در آغاز ملاقات بمن امان دادید (گفتید مترس). آنها او را کشیدند و بر زمین افکندند (و مانند گوسفند)  سرش را بریدند تا خون او در جوى آب روان شد بعد سوى زن او رفتند او گفت: من زن هستم آیا شما از خدا نمى‏ترسید؟ آنها شکم او را (که آبستن بود) شکافتند و کشتند و بعد سه زن دیگر از قبیله طى کشتند.( الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 342- تاریخ طبری، ج 5،‌ص82)

وهابیها نیز این چنین‏اند به ظاهر تعصب در دین دارند و در مسائل دینى سختگیرند، نماز را به موقع مى‏خوانند و در عبادت خدا خود را خسته مى‏کنند و در طلب حق‏اند ولى راه خطا مى‏پیمایند و از محرمات شدیدا اجتناب مى‏نمایند تا آنجا که ازتلگراف که حکم شرعى آن معلوم نیست، استفاده نمى‏کنند3- شباهت‏سوم وهابیها با خوارج این است‏ که خوارج جز خود، بقیه مسلمانان را کافر مى‏دانستند و مى‏گفتند کسى که مرتکب گناه کبیره مى‏شود، در آتش مخلد خواهد بود و همچنین خون و مال مسلمانان جز خود را حلال مى‏دانستند ( الملل و النحل ،‌شهرستانی ، ج 1، ص 137)

وهابیها نیز وضعى مشابه آنها را دارند، آنان سایر مسلمانان را مشرک مى‏دانند و خون و مال آنها را حلال مى‏شمارند و مسلمانان را مشرک خطاب مى‏کنند و کشورهاى اسلامى را سرزمین کفر معرفى مى‏نمایند و هجرت از آنها را لازم و ضرورى مى‏دانند و کسى را که نماز راترک کرده، اگرچه منکر آن نباشد، واجب‏القتل مى‏شمارند(الفجر الصادق، ص17) (9) .

4- همان‏طورى که وهابیها در شبهه‏هاى خود به ظاهر برخى از آیات که به زعم آنها به کفر مرتکب کبیره دلالت دارند، استناد کرده‏اند وهابیها نیز در این شبهه به ظواهر بعضى آیات و ادله که گمان مى‏کنند بر حرمت و شرک بودن اشتغاثه و استعانت از غیر خدا، دلالت دارند، تمسک جسته‏اند.  

5- همچنان که خوارج مسلمانان را مى‏کشتند ولى بت‏پرستان و مشرکان از شر آنها در امان بودند، وهابیها نیز چنین مى‏کردند در هیچ تاریخى نقل نشده که وهابیان باکفار جنگ کرده باشند آنان هرچه کشته‏اند، از مسلمانان کشته‏اند، بى‏آنکه گناهى از آنها سر زده باشد. کافى است که به تاریخ آنها مراجعه کرده و کشتار بى‏رحمانه آنها را در حمله به مکه و مدینه و طائف، کربلا و یمن و نجف و سایر بلاد اسلامى از نظر بگذرانیم در صورتى که درهمین زمان، کفر و الحاد در روى زمین گسترده و عالمگیر شده بود وهابیان به فکر پیکار با آنان برنیامدند، بلکه با انگلیسیها و دیگر بیگانگان ساختند و مسلمانان را قتل عام کردند.

حمله وهابیان به کربلا، نجف، طائف و تسلط آنها بر مکه از سیاهترین روزهای تاریخ وهابیت به‌شمار می‌رود. در سال 1216 سعود بن عبد العزیزبن محمد بن سعود با لشکری از مردم نجد به کربلا هجوم برد و مردم را از دم تیغ گرانید. او حتی به پناهندگان حرم امام حسین(ع) امان نداد و با تخریب حرم حسینی و انهدام ضریح مطهر و چپاول ذخائر و نفائس مشهد حسینی، هتک حرمت به پیامبر اسلام(ص) راثابت و فاجعه عاشورای 61 را تکرار نمود. (تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ج3،ص73)

پس از جنایت  در کربلا، متوجه نجف شد و تعدادی از مردم نجف، ‌مخصوصا عالم مشهور آنجا، به‌نام «البراقی» را به قتل رسانید.(ماضی النجف وحاضرها، جعفر الشیخ باقر آل محبوبه، ص325)

وهابیها در ذی‌القعده سال1217 به قتل عام مردم طائف ـ که سنی بودند ـ پرداختند،‌آنها در این  جنایت به صغیر و کبیر رحم نکردند و حتی طفل شیر خوار را بر روی سینه مادرش سر بریدند. مردم به مساجد پناه بردند، اما آنها به مسجد حمله کرده و حتی کسانی که مشغول فراگیری قرآن یا خواندن نماز بودند را نیز به قتل رساندند.(الفجر الصادق،‌ص22)

آنها به بهانه مشرک بودن مردم طائف و اینکه مشرک نباید مسلح باشد،‌ مردم طائف را خلع سلاح کرده وناجوانمردانه همه آنها را د رتپه‌ای به‌نام «دقاق اللوز» کشتند.(خلاصه الکلام، زینی دحلان، ص74)

وهابین به این اکتفا نکرده و به جستجوی خانه‌ها پرداخته و هر کس را که می‌یافتند،‌می‌کشتند. حدود 50 نفر که در خانه  خویشان عیسی پناهنده شده بودند را به جان، نه مال امان دادند، اما پس از تسلیم شدن، انها را برهنه کرده و بدون آب و غذا در بیابان رها کرده و پس از سیزده روز از آنها تعهد گرایش به وهابیت گرفتند. علاوه بر اینها، اموال مردم را غارت نموده و کتابهای حدیث و فقه، از جمله صحیح بخاری و صحیح مسلم را در کوچه‌ها پراکندند.( الفجر الصادق، ص22)

همچنین از سیاهترین روزهای تاریخ وهابیت،‌ می‌توان به حادثه محرم 1218 هـ . ق اشاره کرد. آنها در این سال بدون جنگ و خونریزی بر مکه مسلط شدند، سعود برای مردم مکه سخنرانی کرد و آنها را به تخریب قبه و بارگاه‌های مکه دعوت نمود. صبح همان روز با گروه کثیری از مردم به تخریب گنبد‌های گورستان«مقلی» پرداختند. آنها زادگاه پیامبراسلام(ص)، علی(ع)، ابوبکر و خدیجه را خراب کردند. همچنین از برگزاری نمازهای متعدد در مسجد الحرام جلوگیری کرده و دستور دادند نماز صبح را شافعی،‌ نماز ظهر را مالکی،‌ عصر را حنبلی، مغرب را حنفی،  عشاء را هر که ‌بخواهد بخواند و نماز جمعه را مفتی برگزار نماید.وهابیان مردم را از استعمال دخانیات منع کرده و طلب استغاثه، بوسیدن مقابر و ساختن کنبد و بارگاه بر روی آنها را ممنوع اعلام کردند. حتی فرستادن صلوات بر پیامبر اسلام(ص) و طلب رضوان برای صحابه بعد از اذان را شرک دانسته و ممنوع ساختند.

کار تا آنجا رسید که سعود به علمای مکه دستور داد تا کتابهای محمدبن عبد الوهاب را فرا بگیرند.( خلاصه الکلام، ص277-280)

وهابیها در سال 1221 بر مدینه منوره غلبه یافتند، تمام گنبدها و بارگاه‌های مدینه و ینبع، حتی گنبد ائمه بقیع(ع) را منهدم ساختند. آنها گنبد پیامبر اسلام(ص) را خراب نکردند،‌ اما تمام اشیاء نفیس و قیمتی مرقد  رسول خدا(ص) را به یغما برده و مردم را به قبول عقائد خود مجبور ساختند. (همان، ص294)

عقائد وهابیت

1 – سفر برای زیارت پیامبر اسلام و دیگر اولیاء حرام است.

2 – کیفیت زیارت پیامبر، از کیفیت زیارت اهل قبور تجاوز نمی‏کند.

3 – ساختن هر نوع پناه و سایبان بر قبور حرام می‏باشد.

4 – پس از در گذشت پیامبر هر گونه توسل به آن حضرت بدعت و شرک است.

5 – سوگند به پیامبر و قرآن و یا سوگند دادن خدا به آنها شرک می‏باشد.

6 – برگزاری مراسم جشن و شادی در تولّد پیامبر، بدعت به شمار رفته و حرام است.

7-خواندن نماز در مشاهد مشرفه حرام است.

8ـ تبرک جستن به قبور انبیاء و ائمه اطهار (ع) و ... حرام است .

9ـ درخواست شفاعت از شافعان واقعی حرام است.

10ـ نذر برای اولیاء الهی حرام است.

کدام شیعه و محب امام علی(ع) و سایر اهل بیت(ع) این گمراهی وضلالت را پذیرفته و قبول می کند که از توسل، شفاعت ، نذر، زیارت قبور ائمه و ... دست بردارد و به هر دلیل این عقائد باطل را بپذیرد. 

فتوای وهابیت بر شرک و وجوب قتل شیعیان:

وهابیها شیعیان حضرت علی(ع) را مشرک  و واجب القتل دانسته و خون و مال و ناموس آنها را حلال می‌شمارند. شما را با فتوای یکی از علمای وهابی تنها می‌گذارم تا خود درباره آنها قضاوت نمائید.

متن سؤال: حضرت! شیخ عبد الرحمن الجبرین حفظه الله، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

و بعد... در شهر ما شخصی است رافضی(شیعه)، که کارش قصابی است و اهل سنت او را برای ذبح حیواناتشان نگه داشته اند. برای همین دلایلی برای تعامل با این رافضی در این شغل وجود دارد... حکم تعامل با این شخص رافضی و امثال او چیست؟ و حکم حیوانی که بدست او کشته شده چیست؟ آیا حلال است یا حرام؟ به ما در این مسئله فتوا دهید.  اجر تان با خدا و الله ولی التوفیق.

جواب استفتاء:

و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته

و بعد ... مسلماً من ذبح آن رافضی را حلال نمیدانم و گوشت قربانی او را نمی خورم ؛ زیرا این رافضیان غالبا مشرک هستند و علی بن ابی طالب را دائما در سختی و آسانی حتی در عرفات و طواف و سعی صفا و مروه می خوانند و فرزندان او را امامانشان می خوانند همانطور که بارها از آنان شنیده ایم و این بزرگترین شرک و ارتداد از اسلام است. پس مستحق قتل می باشند؛ زیرا در وصف علی (رضی الله عنه) غلوّ می کنند و او را با اوصافی که جز برای خدا صحیح نیست، توصیف می کنند، چنانکه در عرفات از آنها شنیده ایم. بنابراین آنها مرتد شمرده می شوند؛ زیرا او (علی) را ربّ و خالق و متصرف در هستی می دانند، کسی که غیب می داند و در ضرر و نفع آنها و ... تأثیر دارد و نیز آنها به قرآن کریم افترا می بندند و گمان می کنند که اصحاب پیامبر آن را تحریف کرده اند و چیزهای زیادی از آن را که مربوط به اهل بیت و بزرگانشان بوده حذف نموده اند. پس بنابراین از قرآن پیروی نمی کنند و آن را مایه گمراهی می دانند و نیز آنها بزرگان صحابه مانند خلفای سه گانه و بقیه عشره و أمهات المؤمنین و مشاهیر صحابه مانند انس و جابر و ابی هریره و ... را قبول ندارند و احادیثشان را دروغ می دانند ، یا دلیلی برای آنچه که می گویند ، نمی بینند. ولی با وجود این سرشان را بلند می کنند و می گویند چیزی در دلشان نیست و در درونشان آنچه را که اعتقاد دارند، پنهان می کنند و می گویند هر کس در دین تقیه نداشته باشد دین ندارد. ادعای آنان در مورد برادران ما و دین دوستی شان پذیرفته نیست الخ... عقیده آنان نفاق است. خدا شرّشان را کم کند.

در پایان از خداوند می‌خواهیم شر این دشمن قسم خورده اهل بیت(ع) و مانع اتحاد مسلمین را کوتاه نماید انشاء الله.